چالش انتخاب مدرسه

 

چالش انتخاب مدرسه، چالشی بزرگ برای والدین

چالش انتخاب مدرسه

 

یکی از چالشهای مهم و بزرگی که والدین در مسیر رشد و تکامل فرزند خود با آن مواجه می شوند،

چالش ورود کودک به اجتماع و فضاهای آموزشی است.

انتخاب کلاسهای آموزشی، خانه های بازی، مهدک کودک، کلاس ورزشی، پیش دبستانی و در نهایت انتخاب دبستان.

من نیز از این قاعده مستثنی نبودم،

فقط  برای من کمی متفاوت تر بود.

من پیش از اینکه صاحب فرزند شوم،

دانش مدیریت برخود و دانش مدیریت استعدادهای انسانی (Talent Management system -TMS )را آموخته بودم .

آن را در زندگی خودم اجرا کرده بودم،

با این ابزار قدرتمند سالها با استعدادهای انسانی کار کرده و نتایج قابل توجهی خلق کرده بودم.

 

معیارهای من برای انتخاب فضاهای فعالیت کودکم

بنابراین آگاهانه می دانستم که تا سن ورود به دبستان، فرزندم را تحت آموزش مستقیم قرار نخواهم داد،

به مهد یا پیش دبستانی نخواهم فرستاد، به کلاسهای آموزش مستقیم(سنتی مرسوم) نخواهم فرستاد،

فقط او را به پارک، سفر، طبیعت، فضاهای بازی و ورزش حرکتی مخصوص کودکان که متناسب با دانش TMS است خواهم برد.

بنابراین حتی وقتی وارد فضاهایی می شدم که برمبنای تئوری هوش گاردنر، هالند و بازی و ورزش تخصصی کودک طراحی شده بود،

عملکرد مجموعه را طبق دانش و آگاهی خودم می سنجیدم.

 

مثالی از نحوه سنجش فضاهای انتخابی برای کودکم 

به عنوان مثال، حدود 6-7 سال پیش وقتی پسرم در بازه سنی 2 تا 3 سال بود،

با مجموعه ای  آشنا شدم که فضای آن براساس تئوری هوش گاردنر طراحی شده بود.

صاحبان مجموعه پدر و مادر تحصیلکرده ای(فوق لیسانس فیزیک- فوق لیسانس معماری) بودند که دو فرزند داشتند.

یکی کلاس دوم و دیگری 3-4 ساله.

آنها در مسیر رشد فرزند اولشان با همین چالش ها مواجه شده بوند

و به دنبال حل مسئله و بهبود مسیر رشد فرزند دوم خود، سرمایه گذاری کرده و خانه ی بازی ایی براساس تئوری هوش گاردنر ساخته بودند.

به ظاهر ایده جذابی برای والدین است.

من به محض ورود به این مجموعه یک نقص بزرگ مشاهده کردم.

ظاهر مجموعه بسیار جذاب بود

براساس تئوری هوش گاردنر ساخته شده بود،

کودک وارد فضاها می شد و در فضایی که علاقه داشت بازی می کرد

و یک مربی هم بطور غیر مستقیم عملکرد کودک را پایش می کرد

تا بتواند رفتار و علایق کودک را شناسایی کند و به والدینش باز خورد دهد.

تا اینجای ماجرا همه چیز جذاب و خوب به نظر میرسید.

 

ولی اولین ایراد اجرایی کار ،

موسیقی ایی بود که در فضا پخش میشد،

مربیان که حالا نام  تسهیلگر را یدک می کشند تا مجموعه مارکت جذاب تری داشته باشد، 

ترانه های مورد علاقه خود را از بلندگوهای فضای بازی بچه پخش می کردند.

در واقع آن مربی یا تسهیلگر برای دل خودش موسیقی پخش می کرد،

فارغ از اینکه کودکی که در آن فضا مشغول بازی است

از طریق گوشش در حال دریافت ورودی های محیط است

و بدون آنکه بخواهد آنچه می شنود

فایل های ذهنی اش را پر می کند و در ذهنش حک می شود.

و همین برای من کافی بود تا این مجموعه را برای بازی کودکم انتخاب نکنم

و درگیر حاشیه مارکتینگ این مجموعه ها نشوم.

 

خلاصه من با همین دقت و حساسیت خانه های بازی، مدارس طبیعت، پارک، فضاهای بازی و ورزش کودکم را انتخاب، تجربه و غربال می کردم.

بنابراین حتی او را به پیش دبستانی نفرستادم،

تا اینکه به سن مدرسه رسید و من مجبور بودم برایش مدرسه انتخاب کنم.

پنج گزینه برای انتخاب داشتم.

گزینه های موجود برای انتخاب مدرسه

– سیستم های نوین مدارس غیر آموزش پرورشی

– مدارس دولتی  زیرمجموعه آموزش و پرورش 

-مدارس غیردولتی زیر مجموعه آموزش و پرورش

– مدارس بین المللی

-هوم اسکولینگ

به دلیل دو زبانه بودن فرزندم و علاقه و تسلطش به زبان انگلیسی، دوست داشتم سراغ مدارس بین المللی بروم.

مهم ترین عاملی که باعث حذف این گزینه شد این بود که در این مدارس اکثر معلم ها ایرانیانی هستند که زبان انگلیسی خوبی دارند

و اگر کادر native در مدرسه باشد، کادر آموزشی نیست و اکثرا کادر دفتری هستند،

پس فرزند من با محیط native سرو کار نداشت.

در کتاب الکترونیک ” پرورش کودک دو زبانه” بطور کامل این موضوع را شرح داده ام.

بنابراین این گزینه به راحتی حذف شد.

فارغ از اینکه برای ورود به این مدارس شرایط خاص خودشان وجود داشت.

مدارس بین المللی در ایران

گزینه بعدی مدارس و سیستم های آموزشی نوینی بودند که زیر مجموعه آموزش و پرورش نیستند.

با تجربه ای که از به کارگیری TMS در کار و زندگیم داشتم،

این مجموعه ها را با دقت بررسی کردم.

ظاهر داستان قشنگ و جذاب بود ولی دو تناقض بزرگ وجود داشت.

بانیان این مجموعه ها ایرانیانی بودند که سلیقه ی شخصی، سنتی، ملی و حتی مذهبی خود را با اساس این مدارس آمیخته بودند.

خودشان از عمل به این مسیر نتایج زندگی خود را خلق نکرده بودند.

مثل این بود که کسی کتاب جذابی را بخواند و بدون اینکه به آن آگاهی ها عمل کند،

آن را برای شما تعریف کند و شما را تشویق کند تا به آن عمل کنید و نتیجه بگیرید،

در حالی که خودش عمل نکرده و نتیجه نگرفته، فقط آن آگاهی ها را خوانده.

بنابراین این گزینه هم به راحتی حذف شد.

مدارس نوین در ایران
 

گزینه بعد هوم اسکولینگ بود.

با توجه به اینکه اعتقادی به آموزشهای سیستم آموزش و پرورش کشور نداشتم، این گزینه برایم بسیار جذاب بود.

چون می توانستم براساس تجربه و علم و دانش خودم فرزندم را هدایت کنم،

ولی شرایط هوم اسکولینگ در ایران بسیار مبهم بود و به دلایلی که در ادامه خواهخم گفت، از آن نیز منصرف شدم.

 

پذیرفتم در حال حاضر، فرزند من در این کشور زندگی می کند

و بجای جنگیدن با این نظام آموزشی یا پیدا کردن راهی برای تغییر آن،

بهتر است بدون حاشیه وارد همین نظام آموزشی شود.

 

پذیرفتم در شوره زار برنج به عمل نمی آید.

پس اگر من زمینی دارم که شوره زار است و بذر من برنج است،

محال است که بتوانم در شوره زار آن را عمل بیاورم.

بهتر است زمین جایگزینی پیدا کنم ، نه اینکه اصرار بر اصلاح شوره زار داشته باشم.

 

بنابراین تصمیم گرفتم از شرایط موجود شروع کنم.

به راحتی پذیرفتم مدارس زیر مجموعه آموزش و پرورش بهترین انتخاب شرایط موجود است.

بهتر است از همین مدارس شروع کنم و بگذارم که پروردگار من را به مسیرها و شرایط بهتر و نظام آموزشی باکیفیت تر هدایت کند.

 

ولی با یک چالش بزرگ مواجه شدم، انتخاب بین مدرسه دولتی و غیرانتفاعی!!

چالشی بزرگ و انتخابی سخت و مبهم.  

 

با شناختی که از فرزندم داشتم،

می دانستم بسیار آرام، بی آزار، محتاط و به دور از حاشیه است، بنابراین تصمیم گرفتم، از مدرسه غیر انتفاعی شروع کنم،

 

توجیهم این بود که با شناختی که از فرزندم دارم محیط کوچکتر بی حاشیه تر است.

 

احتمالا بچه هایی هم که در آن حضور می یابند از خانواده هایی فرهیخته و بی حاشیه اند.

 

احتمالا بنیانگذاران و کادر این مجموعه ها هم بی حاشیه ترند،

احتمالا چون این مدارس هزینه های بالایی دارند، خدمات خاص تری دارند و ….

 

هزاران توجیه شبیه اینها.

 

پس بهتر است از محیط کوچکتر، با جمعیت محدودتر، خانواده ها و انسان های خاص تر و … شروع کند. 

 

بنابراین برای کلاس اول مدرسه غیرانتفاعی را انتخاب کردم.

انتخاب بین مدارس غیرانتفاعی و دولتی، انتخابی سخت و مبهم

نتیجه این انتخاب کاملا مغایر با  تمام توجیهات و تصورات من بود!

 

مثل این بود که من با هدف دیدن طلوع خورشید وارد مسیری شده بودم که به سمت مغرب می رفت.

 

بحث بر سر مزیت طلوع خورشید به غروب آن یا یالعکس نیست،

هدف من رسیدن به طلوع بود و من وارد مسیری شده بودم که به سمت مغرب میرفت.

هیچ اهمیتی نداشت که چقدر این مسیر استاندارد هست یا نیست، هیچ اهمیتی نداشت که همراهان من چقدر فرهیخته و موفق هستند یا نیستند،

هیچ اهمتی نداشت که من چقدر هزینه کنم، این مسیر مخالف مسیر هدف من بود و من فقط در حال دور شدن از هدفم بودم.

 

من از همان روزهای نخست متوجه شدم که مسیر را اشتباه انتخاب کردم ولی

بجای اینکه مسئولیت انتخاب اشتباهم را برعهده بگیرم و با جسارت از این مسیر خارج شوم،

سعی کردم با شرایط موجود بجنگم و مسیری که در آن بودم را در راستای هدف خودم تغییر دهم.

 

 نتیجه کاملا مشخص است، من فقط در حال دور شدن از هدفم بودم.

این تلاش برای تغییر فضایی که در آن گرفتار شده بودم دو سال طول کشید،

تا اینکه به خودم آمدم و یکبار دیگر هدفم از انتخاب مدرسه برای فرزندم را واضح و شفاف مرور کردم و برای خودم نوشتم.

 

و بعد با جسارت و شهامت تصمیم گرفتم مسئولیت انتخاب اشتباهم را برعهده بگیرم و از این سیستم خارج شوم.

مثل این بود که برای هدفت که دیدن طلوع خورشید بود، با همسفرانی سوار بر پورشه ای آخرین مدل شدی و کیلوها به سمت مغرب حرکت کرده ای،

و حالا تصمیم گرفتی جسارت به خرج دهی و به تنهایی در وسط بیابانی بی آبادانی از این ماشین به ظاهر راحت و جذاب پیاده شده و با پای پیاده و به تنهایی، از اولین مسیری که به سمت مشرق می رود، به سمت هدفت برگردی. 

 

مهم نیست که این مسیر به ظاهر خاکی و صعب العبور باشد، مهم نیست شروع آن با پای پیاده باشد،

فقط مهم این است که هرچه سریعتر وارد اولین مسیر در دسترسی شوی که تو را به سمت هدفت برمی گرداند.

وظیفه اول تو اصلاح مسیر حرکتت به سمت هدفت است.

اگر این وظیفه را به درستی انجام دهی درهای رحمت الهی باز می شود،

انرژی نامحدود جهان هستی به یاری ات می آید و با سرعتی شگفت انگیز و شرایطی غیرقابل باور تو را به سمت هدفت باز می گردادند.

تو خود پای در راه نه و هیچ مپرس، راه خود بگویدت که چون باید رفت

و اینگونه بود که من برای کلاس سوم فرزندم یک مدرسه هیات امنایی را انتخاب کردم. و نتایج به طرز شگفت انگیزی تغییر کرد،

هم برای فرزندم و هم برای من.

اکنون فرزند من کلاس چهارم است و تجربه بسیار خوبی از حضور در فضای آموزشی موجود دارد.

برای بازه زمانی کوتاهی بین ساعت 8.30 تا 12.30 در مدرسه حضور دارد.

مدرسه ای که حضور در آن اجتناب ناپذیر است

باقی روز را مطابق علایقش سپری می کند.

من نیز به عنوان والد او آرامش، فرصت و ذهنی بدون دغدغه دارم تا بستری مناسب برای همراهی او در مسیر شکوفایی استعدادها و توانایی هایش فراهم کنم.

 

و انرژی خالق جهان هستی نیز به طرز معجزه آسا و شگفت انگیزی روزانه مسیر را برای ما هموار و هموارتر می کند تا با سرعت و کیفیت بهتر در راستای رسیدن به هدفمان گام برداریم. در آینده نزدیک نتایج پایدار و شگفت انگیز این اقدام جسورانه را با شما به اشتراک خواهم گذاشت.

مدارس هیات امنایی

دوست عزیز،

هدف من از نوشتن این متن مجاب کردن شما به انتخاب مسیر خودم نیست.

هدف این نیست که به شما ثابت کنم کدام نوع مدرسه بهتر است، کدام سیستم به دیگری ارجحیت دارد و انتخاب درستی برای شما و شرایط شما محسوب می شود.

هدف من این بود که به شما یادآوری کنم،

راز  انتخاب درست این است که

شما هدف خود را واضح و روشن مشخص کنید

و بعد به سراغ انتخاب بین گزینه های موجود بروید

 تا در مسیر رسیدن به هدف گم نشوید.

یادتان باشد،

در زمانی که بسر می بریم،

تنوع ، ویترین، مارکت و تبلیغات بسیار گسترده و فریبنده است

و اگر هدف خود را مدام واضح و شفاف به خود یادآوری نکنید،

درهیاهوی این بازار جذاب و فریبنده مانند من گم و سرگردان خواهید شد. 

  

امیدوارم با درک تجربه من و آگاهی ارزشمندی که برایت یادآوری شد،

در دسترس ترین مسیری که جهت صحیح به سمت رسیدن به هدفت را دارد،

در پیش بگیری و گام در راه صحیح بگذاری تا هدایت جهان هستی شامل حالت شود

و به مسیری که استانداردهای مورد نظرت را دارد هدایت شوی،

یادت باشد

تو بسان کشاورزی هستی، که

بذر برنج داری و زمینت شوره زار است،

باید بپذیری که در شوره زار برنج بعمل نمی آید و باید به فکر زمین دیگری باشی،

وظیفه تو مراقبت از بذرت و رساندن آن به زمین مناسبش است،

اگر همین وظیفه را به درستی انجام دهی،

جهان تو را به زمین مناسب هدایت خواهد کرد.

 

یادت باشد برای اصلاح و تغییر شوره زار تلاش نکنی،

که نه تنها بی نتیجه است بلکه باعث نابودی خودت و بذرت نیز می شود. 

 

در خاتمه سپاسگزارم که وقت ارزشمندت را در اختیار من قرار دادی،

امیدوارم تجربه من در انتخاب آگاهانه تر  مسیرت کمک کننده و سودمند باشد

و خوشحال می شوم که نتایج آن را در همین صفحه با من به اشتراک بگذاری.

 

**پی نوشت:

 مقایسه مدرسه غیرانتفاعی و هیات امنایی براساس تجربه من

* مدرسه غیرانتفاعی در ظاهر تبلیغات، مارکت و ظاهر بسیار جذاب و فریبنده ای داشت ولی در عمل کیفیت بسیار بسیار پایینی داشت،

چه در زمینه دروس اصلی آموزشی، چه در زمینه کلاسهای فوق برنامه، غذا، لباس، رفتار با کودک، سبک تربیت و مدیریت کودکان و …..

در حالیکه در مدرسه هیات امنایی هم مدیریت هم کادر آموزشی، هم دانش آموزان و هم کلاسهای درسی اصلی و فوق برنامه ( اختیاری هستند) کیفیت بسیار خوب و قابل قبولی دارند.

*در مدرسه غیرانتفاعی به دلیل تعداد کمتر دانش آموز در کلاس و ارتباط والدین با یکدیگر، بار سنگینی از مسئولیتهای مدرسه به والدین منتقل می شود،

مانند برگزاری جشنها و مناسبتها، تولید محتوا برای مدرسه، اجبار کودک به انجام کارهایی که به آن علاقه ندارد مثل برگزاری مراسم صبحگاهی، پوشیدن لباس اجباری، خوردن غذا و میان وعده اجباری، ورقابتهای ناسالم، رفتارهای عقده ای وار و سلیقه ای والدین که منجر می شود شما نیز علی رغم میل باطنی خود به دنبال حل مسائل فرزندتان بروید یا به زور او را مجبور کنید تا کارهایی را انجام دهد که دوست ندارد تا مورد توجه و تشویق قرار گیرد مانند: شرکت در برگزاری مراسم صبحگاه، شرکت در مسابقات و طرحهای آموزشی که عملا کودک نمی تواند کاری انجام دهد و شما به عنوان والد باید بجای او کار انجام دهید تا مدرسه آن را در سطح منطقه به نمایش بگذارد و برای خودش امتیاز بگیرد.

متاسفانه این مدارس قادر نیستند کودکان را به کارهای علمی یا پژوهشی علاقه مند کنند، و فقط والدینی که دوست دارند عقده های دوران تحصیل خود را جبران کنند، کارها و فعالیتهایی که وظیفه کودکشان است را انجام می دهند تا در مدرسه محبوب باشند، و حواشی در این مدارس بسیار زیاد است.

در حالیکه در مدرسه هیات امنایی، جمعیت قابل توجه است و کسی مجبور به انجام کاری نیست، مدرسه امتیاز و جایگاه خودش را دارد، دانش آموزان یا والدینی که علاقه مند به فعالیت در این زمینه ها هستند، بطور اتوماتیک این کارها را انجام می دهند، بدون اینکه فشاری بر روی سایر دانش آموزان یا والدین باشد.

علاقه مندان به فعالیتهای ورزشی بطور اتوماتیک وارد تیم ورزشی مدرسه می شوند، علاقه مندان به کارهای پژوهشی به دنبال کار پژوهشی می روند، علاقه مندان به درس دنبال درس و تست و … هستند، کودکی هم که علاقه مندیش فعالیت های مدرسه نیست، تحقیر نمی شود. هیچ یک از این گروه ارجحیتی بهم ندارند. بچه ها بدون حاشیه در کنار هم هستند. کسی از کار دیگری باخبر نیست و هرکس به راحتی براساس علاقه مندی و توانمدی خودش در محیط مشغول است.

کادر آموزشی مدرسه هیات امنایی هم بسیار قوی، فعال و پویاست. معلمان به معنای واقعی معلم هستند، درسها بصورت تشریحی و تستی بصورت بنیادین آموزش داده و کار می شود ، اگر کودکی علاقه مند به فعالیت بیشتر در زمینه درسی داشته باشد فضا برای او مهیاست و اگر کودکی هم علاقه نداشته باشد در همان سطح خودش فعالیت می کند.

برای جمع بندی باید بگویم که، اگر قرار است کودک شما در معرض یادگیری دروس و سیستم آموزش و پرورش قرار گیرد، مدرسه هیات امنایی انتخابی بسیار شایسته و تکاملی است. 

به این دلیل که در این مدارس مدیریت، کادر آموزشی ، معلم و تمام سیستم کار خود را بخوبی بلد است و نیازی به مارکت ندارد، بنابراین سیستم کار خودش را با کیفیت بالا انجام می دهد،

به دلیل جمعیت قابل توجه کسی مجبور نیست کاری را که علاقه ندارد انجام دهد و هرکس به سمت علاقه مندی خود سوق داده شده و در آن زمینه فعالیت می کند.

هیچ کس بر دیگری ارجحیت ندارد، ملاک ارجحیت بچه ها رفتارهای شایسته، اخلاق خوب، آرامش و احترام به یکدیگر است.

کودک می تواند ساعت محدودی در محیط اجتماع حضور داشته باشد بدون آنکه قضاوت شود یا مجبور به انجام کاری شود و بعد باقی روز را مطابق علاقه مندی خودش بگذراند.

دیدگاهتان را بنویسید

پرورش کودک دو زبانه به روش سمیه نوری