به دنیای من خوش آمدی

 

دوست عزیز سلام،

به دنیای من خوش آمدی.

من سمیه نوری هستم متولد سوم آذرماه سال یکهزار و سیصد و شصت.

سه دهه ی نخست زندگیم مثل نود درصد آدم های معمولی دنیا،

براساس ورودی هایی که از خانواده، اجتماع، مدرسه، رسانه، دوستان و در یک کلام دنیای اطرافم گرفتم، شکل گرفت.

به قول مارکوس باکینگهام :

” شفافیت کودکی شما ناپدید شد و به دنیای اطرافتان بیش از خودتان گوش دادید.

صدای دنیا بلند و متقاعد کننده بود، پس تسلیم انطباق با خواسته های دنیا شدید.”

 

پس پذیرفتم که وظیفه من خوب درس خواندن و ورود به دانشگاه دولتی و کسب مدرک تحصیلی و به دنبال آن جذب شدن در بازار کار و تشکیل خانواده و ….

به قول معروف طی کردن مسیر زندگی به شکل یک انسان طبیعی است.

انصافا هم خوب عمل کردم اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته مهندسی عمران از دانشگاه دولتی،

اخذ پروانه پایه یک طراحی و نظارت از سازمان نظام مهندسی،

کار در شاخص ترین پروژه های مرتبط با رشته تحصیلی ام،

ازدواج در سن 24 سالگی و ….

خلاصه در یک کلام با جدیت تمام مسیر زندگی یک انسان طبیعی از دید مردم عادی را طی کردم.

 

گرچه نتایج من را راضی، شاد و شکرگزار نمی کرد. 

همیشه ندایی در وجود من میگفت که این مسیر درست نیست.

رسالت من از ورود به این دنیا این نیست!! ….

دلم می خواست راز خلقتم را بفهمم، دلم می خواست خودم خالق زندگیم باشم،

نمی توانستم بپذیرم که تقدیری از پیش تعیین شده وجود دارد،

می خواستم زندگیم را آنطور که دوست دارم خلق کنم.

فکر می کردم راه درست این است که دنیای اطرافم را تغییر بدهم و چقدر تلاش می کردم برای تغییر دنیای اطرافم.

تا اینکه فهمیدم راه درست تغییر خودم هست.

به قول نلسون ماندلا:” همان تغییری باش که دوست داری در دنیای اطرافت ببینی.” .

فهمیدم اگر خودم تغییر کنم،

نتایجم تغییر خواهد کرد و با تغییر نتایج من به دنیایی که دوستش دارم هدایت خواهم شد،

درست مثل انیمیشن ” توربو” 

 

تا جایی که یادم می آید،  شروع این مسیر از سال 1384 بود،

تازه وارد دوره کارشناسی ارشد شده بودم و یکی از تفریحاتم خریدن و خواندن کتابهای حوزه موفقیت بود،

اولین کتابهایی که خریدم و خواندم،  “چه کسی پنیر من را جابجا کرده؟” ، ” جاناتان مرغ دریایی“، “راز” و …. بود.

خلاصه که این مسیر ادامه داشت تا اینکه با پایان دهه سوم زندگیم،

من به یک شرکت مدیریت پروژه هدایت شدم،

و وارد دنیای علوم انسانی، مدیریت بر خود، رفتارشناسی “DISC” مدیریت استعدادهای انسانی “TMS” ،

خلق مدل کسب و کار “Business mo del you ، کارآفرینی و ….شدم.

 

 

این مسیر  برای من بسیار جذاب و شگفت انگیز بود.

رسیدن به خودشناسی و کشف خودم، باعث شد که جهان بینی و دیدگاهم نسبت به آفرینش بسیار تغییر کند. 

 

من در سن ده سالگی پدرم را ازدست داده بودم.

آن زمان خواهرم5 ساله بود و همواره ناراحتی ها و چالشهای او را دیده بودم،

لذا مخالف صد درصد فرزندآوری بودم. 

مسیر خودشناسی، مدیریت برخود و TMS آنقدر برایم جذاب و شگفت انگیز بود که  آگاهانه تصمیم گرفتم صاحب فرزند شوم. 

 

 

 

 و حالا من در سن سی و دو سالگی نه تنها سمیه ی دیگری را  کشف کرده بودم ،

که در حال کشف و پرورش استعدادهای انسانی در عمل بودم( هم برای فرزندم و هم برای استعدادهای انسانی که به شرکت ما مراجعه می کردند.

در این بین سه جوان بااستعداد فارغ التحصیل برای استخدم به شرکت ما مراجعه کردند.

این سه استعداد ارزشمند برای TMS و آموزش متد Bussiness model you به من محول شدند.

به کمک این سه استعداد ارزشمند و سرپرستی من، تیم ما موفق به اخذ لایسنس از TED آمریکا برای برگزاری رویداد TEDX شد

و ما در بیست و هشتم آذرماه سال 1393 موفق به برگزاری رویداد ” تداکس قزوین ” شدیم

 این رویداد با استفاده از دو ابزار قدرتمند “مدیریت استعدادهای انسانی ” و “علم خلق مدل کسب” با موفقیت اجرا شد

و اولین تجربه من از به کاربردن آموخته هایم در عمل بود. 

 

 

 

این مسیر ادامه داشت و من سعی می کردم دیگه به صدای دنیا گوش نکنم و بیشتر به ندای درونم گوش بدم و عمل کنم،

نتایج در حال تغییر بود و من آرام آرام در حال ترک دنیای اطرافم و ورود به دنیای رویاهام بودم،

آنقدر که حالا که در دهه چهارم زندگی ام هستم،

با اقتدار خالق زندگی خودم در تمام زمینه ها هستم.

دوست عزیز،

اگر به این نتیجه رسیدی که نتایجی که امروز در زندگی داری،

حاصل اعمال و باورهای گذشته و حال خودت هست،

و اگر مسئولیت صفر تا 100 همه اتفاقات زندگی ات را پذیرفتی و متعهدانه تصمیم به تغییر خودت گرفتی،

با من همراه شو.