راز نشانه ها تا قدم یازدهم:

از راز نشانه ها تا قدم یازدهم،

تجربه من از فرزند پروری با دانش TMS و ایفای نقش مادری به سبک شخصی است.

 

از وقتی  پذیرفتم که تمام آنچه در زندگی تجربه می کنم، حاصل باورهایم است.

و پذیرفتم باورهایم را خودم ساختم،و پذیرفتم من با دیدن و شنیدن و خواندن به ذهنم خوراک میدهم.

و تکرار این خوراکها باورهای بنیادین من را می سازد و باورها هم عملکردها و در نتیجه نتایج زندگی انسان توسط خودش خلق می شود.

بسیار زیاد مراقب ورودی های ذهنم بودم.

آنقدر که از حدود یکسالگی فرزندم رسانه را بطور کامل از زندگی ام حذف کردم.

ورودی های چشم و گوشم را کنترل می کردم.

حواسم به چیزهایی که می شنیدم، می دیدم یا می خواندم بسیار جمع بود،

تا ورودی های محدود کننده وارد ذهنم نشود.

برای فرزندم هم با دقت و وسواس کتاب انتخاب می کردم،

محتوی آنچه مستقیم یا غیرمستقیم ممکن بود بشنود،

ببیند و بخواند را چک می کردم

تا حاوی باورهای محدود کننده نباشد.

تا به سن مدرسه رسید و نه ناچار باید در معرض محتوی آموزشی کتابهای آموزش و پرورش قرار می گرفت.

خلاصه برای من چالش سنگینی بود…

تا اینکه امسال که وارد کلاس چهارم شده است،

در همان اوایل کتا فارسی نوشته ای با نام “راز نشانه ها” توجه ام را جلب کرد. 

راز نشانه ها- فارسی چهارم دبستان

محتوی نوشته هماهنگی زیادی با اصول خلق زندگی من به سبک شخصی داشت.

اینکه جهان روزانه نشانه هایی واضح در مسیر زندگی من قرار می دهد که با دیدن و دنبال کردن آن می توانم به وضوح آنچه قابل دیدن نیست را درک کنم و در راستای تحقق رویاهایم با چشم بصیرت حرکت کنم.

چقدر دیدم نسبت به کتابهای درسی عوض شد.

 

مدام با خود می گفتم: ” ببین! حتی در بدترین چیزها هم می شود نکات مثبت دید، تو مثبتها را ببین تا جهان تو را به شرایط بهتر هدایت کند.”

خلاصه که خوشحال و ذوق زده از دیدن یک محتوی ارزشمند در کتاب فارسی، کتاب را ورق زدم،

وااای!! شگفت زده شدم، ” قدم یازدهم” اثر سوسن طاقدیس.

قدم یازدهم-سوسن طاقدیس- انتشارات کانون پرورش فکری کودکان

این یکی از بهترین کتابهای داستانی بود که برای امیرحسین خوانده بودم.

وقتی کلاس اول بود حتی این داستان را با صدای خودش خواند و برای مدرسه ارسال کرد.

چقدر ذوق زده شده بودم از دیدن متن های خوش محتوایی که در کتاب فارسی می دیدم.

خلاصه خوشحال بودم تا اینکه چند روز پیش درس قدم یازدهم به بچه ها داده شد و از آنها خواسته شده بود که  تکلیف مرتبط با این درس از کتاب نگارش انجام شود. 

 

امیرحسین موقع نوشتن تکلیف از من پرسید:

” تو این سوال گفته در مورد مثلی که در درس بود یک نقاشی بکشید، مثل درس چی بود؟” من گفتم :”

مثل؟

مگه تو درس ضرب المثل بود؟

من نمیدونم، چون من متن درس را نخوندم”.

امیرحسین اصرار کرد که بیا و به من کمک کن،

با بی حوصلگی چهار صفحه متن درس را مرور کردم،

چیزی به چشمم نخورد، گفتم:” خوب منظورش این بود که انسان نباید اسیر عادتهاش بشه،

اگر اسیر عادتهات بشی نمی تونی دنیا را تجربه کنی و در زندان خودساخته ات اسیر می مونی، یک چیزی راجع به همین بکش.”

گفت:” آخه سوال بعد گفته، داستانی را بخوانید و ترتیب وقایع آن را بنویسید، این را هم بگو بنویسم.”

گفتم:” یادته یک داستانی در مورد بچه فیلها خونده بودی که وقتی فیلها بچه هستند پای آنها را با یک میخ چوبی و طناب نازک می بندن، بچه فیل اوایل تلاش می کنه خودش را رها کنه ولی زورش نمیرسه،

و بعد دیگه برای همیشه دست از تلاش برمیداره،

و وقتی بزرگ و قوی میشه ، باز هم پاش را با همان میخ و طناب نازک می بندن، حالا فیل توانایی جابجا کردن درختان تنومند را داره ولی پاش را تکان هم نمیده و اسیر همون میخ و طناب می مونه.

همین را نقاشی بکش و تمرین بعدی را هم همین را بنویس.”

تو می تونی- اسیر عادتها شدن

خلاصه تکلیف تمام شد و صبح به مدرسه رفت.

ظهر در مسیر برگشت از مدرسه به من گفت:” راستی تکلیف را غلط نوشتیم، یک ضرب المثل دیگه بود.”

گفتم:” اااا چی بود؟ گفت نمیدونم یادم نموند.”.

وقتی رسیدیم خونه با کنجکاوی کتاب را برداشتم و با دقت سطرهای درس را چک کردم.

57 خط متن در چهار صفحه نوشته شده، با کلی محتوی غنی، در یک نیم خط وسطهای داستان نوشته شده، ”  نگهبان یادش آمد در قفس شیرها را نبسته، فهمید چه دسته گلی به آب داده!” . واقعا خنده ام گرفت!! 

همه ی ما می دانیم که ضرب المثلهای کهن ایرانی همگی زاییده داستانی منحصر به خودشان هستند،

خوب اگر هدف آموزش ضرب المثل است ، همان داستان مرتبط با خودش را بنویسیم.

چرا داستانی با این محتوی غنی که با هدف ایجاد باورهای قدرتمند نوشته شده را ابزار آموزش ضرب المثل قرار دهیم!!! 

چرا بجای اینکه به بچه ها یاد بدهیم دنبال اصل باشند،

توجه آنها را به حاشیه ها و فرعیات معطوف می کنیم؟

و بعد به خودم گفتم، من اول باید خودم در هر موضوعی دنبال اصل باشم،

در حاشیه زندگی نکنم و بگذارم نتایج این عملکرد به فرزندم کمک کند تا اصل زندگی را از فرع و حاشیه تشخیص دهد،

این بزرگترین وظیفه و رسالت من است.!”

از شما دوست عزیز هم سپاسگزارم که تا انتهای این مطلب همراه من بودی.

دوست دارم اگر شما هم تجربیات مشابهی دارید آن را در قسمت نظرات همین صفحه با من و دیگران به اشتراک بگذارید تا بتونیم در راستای ساخت باورهای درست و تشخیص اصول زندگی از حاشیه های آن و آموزش این اصل به کودکانمان گام موثری برداریم.

یک پاسخ

  1. زبان شیوا و سلیس انگلیسی امیرحسین در تعریف فی البداهه داستان، درحالیکه حتی یکروز هم در کشور انگلیسی زبان زندگی نکرده و از آموزش های آکادمیک استفاده نکرده بسیار شگفت انگیز و تحسین برانگیزه. ویدیو قدم یازدهم را بارها و بارها تماشا کردم و از تماشای آن سیر نشدم. من یوتیوب امیرحسین speedmatergameing را دنبال میکنم و از ویدیوهای ارزشمند و تولید محتوای خلاقانه ش لذت میبرم. سپاس به خاطر وجود شما و تجربه های ارزشمندی که به اشتراک میذارید.

دیدگاهتان را بنویسید

پرورش کودک دو زبانه به روش سمیه نوری