*تولد 42 سالگی من

 

42 سالگی از راه رسید…..

42 سال پیش در سوم آذرماه یکهزار و سیصد شصت، قدم به این کره خاکی نهادم.

هیچ چیز از مسیر سخت ترک فضای محدود و تاریک درون رحم،

تا ورود به دنیای لایتناهی نور و روشنایی را به یاد ندارم.

حتی به یاد ندارم که تک تک لحظات این 42 سال چگونه سپری شده است.

من اکنون یک مادر هستم و فرزندی 10 ساله دارم.

گاهی با خودم فکر می کنم 32 سال پیش وقتی درست همسن پسرم بودم

و در کلاس پنجم ابتدایی مشغول به تحصیل بودم، پدرم از دنیا رفت.

نمی دانم آن روزها چه حس و حال و افکاری داشتم.

ولی امروز می بینم که 32 سال گذشته و من هنوز در کمال صحت و سلامت، روزهای عمرم را سپری کرده ام.

این یعنی آنچه حافظ من در این دنیای لایتناهی است، فراتر از والدینم بوده و هست.

نیروی هدایتگر جهان هستی،

همان نیرویی که 42 سال پیش به خواست خودم، من را خلق کرد

و از طریق پدر و مادرم، لباس جسم بر من پوشانید و من را به این کره خاکی هدایت کرد.

نیرویی که خالق تمام موجودات کائنات است

امسال تصمیم گرفتم تا به مناسبت 42 سالگیم، یک ماراتن بدوام.

ماراتن مسابقه دو استقامتی با مسافتی معادل 42 کیلومتر و 195 متر است.

در دسترس ترین و نزدیک ترین ماراتن به تاریخ تولدم، ماراتن کیش بود .

این رویداد توسط تیم پازن ، و اسپانسری گروه پورسعید خلیلی ، در تاریخ جمعه 26 آبانماه 1402 برگزار شد.

درست یک هفته پیش از تولدم.

پذیرش ماراتن کیش - میکامال- 17 نوامبر 2023

مسابقه ای که در آب و هوای گرم جزیره کیش در ساعت 8 و 20 دقیقه صبح استارت خورد.

هوای گرم و آفتاب سوزان و مسافتی که برای اولین بار در عمرم می خواستم تجربه کنم.

با توجه به اینکه تجربه دویدن چنین مسافتی را نداشتم،

با احتساب پیس ده کیلومترم، انتظار داشتم در حدود 4 ساعت مسیر را به اتمام برسانم.

تا کیلومتر 15، مسیر پر از دونده بود و من با انگیزه و انرژی مسیر را طی کردم.

پس از 1 ساعت و 17 دقیقه به کیلومتر 15 رسیدم.

جمعیتی که انتهای مسیر 15 کیلومتر بود، دونده هایی که میرسیدند را تشویق می کردند.

صدای چند نفر را شنیدم که خطاب به عکاسان گفتند:” برید کنار این 42 کیلومتره”

و بعد چند نفر گفتند:” ماشالله، استارت بزن، نفر چهارمی، بکنی به 4 نفر جلو میرسی، بدو….”

و بعد از چند قدم، دیگر من بودم و آسمان آبی و ابرهای سفید، بیابان بی انتها، دریای بیکران و آفتاب سوزان

وقتی به کیلومتر 20 رسیدم، ساعتم را نگاه کردم، 2 ساعت و 2 دقیقه را نشان می داد.

طبق توضیحاتی که داده بودند، چک پوینتی به نام تونل موسیقی در کیلومتر 21.5 “نیمه ماراتن ” در نظر گرفته شده بود.

به گفته برگزار کننده این تونل موسیقی برای تجدید قوای روحی دوندگان 42 کیلومتر در میانه مسیر طراحی و اجرا شده بود

هوا گرم بود، و من بی نهایت نیازمند آب

ناگهان ماشین سیاه رنگی از کنارم عبور کرد. سه مرد میانسال سرنشینان ماشین بودند

با دستم به سمت دهانم اشاره کردم و گفتم : “آب دارید؟”

راننده چراغ داد و با سرعت مسیر را ادامه داد.

تا حدود کیلومتر 21 ادامه دادم ولی نه چشمم چک پوینت را می دید و نه گوشم صدای موسیقی می شنید.

یک لحظه خسته شدم و تصمیم گرفتم که باقی مسیر را راه بروم

در حال راه رفتن بودم که دیدم همان ماشین مشکی دارد به سمت من می آید

برایم یک بطری آب آورده بود

از خوشحالی در پوستم نمی گنجیدم. غرق سپاسگزاری بودم

بهم گفت: ” بدو چک پوینت 500 متر جلوتره”

خلاصه آب را روی سرم خالی کردم و کمی در دهانم ریختم و به سمت چک پوینت استارت زدم

حدود 800 متر بعد به چک پونیت رسیدم

خبری از موسیقی و استقبال نبود!!

” به دلیل جدا بودن استارت مسابقه آقایان و بانوان، آقایان ساعت 6 صبح استارت زده بودند.

حدود  2 ساعت و نیم زودتر از بانوان.

برای همین با اینکه من جز بانوان پیشتاز 42 کیلومتر بودم،

ولی زمانی که به چک پوینت هیجانی رسیدم،

خبری از هیجان و تجدید قوای روحی نبود

یک بطری دتاکس و یک بطری آب از بانوی خوش انرژی چک پوینت گرفتم و به مسیر ادامه دادم

کم کم بی انگیزه شده بودم، هیچ کس نبود . من بودم و آفتاب سوزان و دریای بیکران در سمت چپم

تصمیم گرفتم که فقط راه بروم.

آرام آرام در افق دوردست آدمی با لباس مسابقه را دیدم

با خودم گفتم حتما نفر جلوترم هم خسته شده و در حال راه رفتن است

بهتر است سرعتم را زیاد کنم تا بهش برسم

خلاصه سرعتم را زیادتر کردم. بصورت اینتروال می دویدم و راه میرفتم

وقتی به آن شخص رسیدم. دیدم از آقایان مسافت 42 کیلومتر هستند

پسری خسته ، که وقتی بهش رسیدم گفت: ماشالله دمت گرم، 4 نفر جلوت هستند

گفتم: با من بیا

گفت: من همه ی تنم درد میکنه.

گفتم اشکال نداره اگر دوست داری با من بیا

گفت: ” به نظرت ارزش داره ادامه بدم؟”

گفتم چرا نداره؟ هنوز وقت داری بیا

بهش گفتم؟ ” چند سالته؟” گفت: 24

گفتم:” من 42، تازه پسرم هم تو خط پایان منتظره تا برسم”

پس بیا. اون هم شروع به دویدن کرد، کمی با من اومد ولی دوباره شروع به راه رفتن کرد

من گفتم:” من با سرعت خودم میرم، تو هم بیا، و به مسیرم ادامه دادم.

در مسیر چند پسر دیگر را هم دیدم

و بعد دوباره من بودم وگرما و بیابان بی انتها

دیگه واقعا خسته شده بودم ، تصمیم گرفتم که تا پایان مسیر را با سرعت راه بروم

بعد از چک پوینت کیلومتر 27 دیگه فقط راه میرفتم. گاهی هم پشتم را نگاه می کردم که کسی بهم نرسه.

حوالی کیلومتر 30 بود که حس کردم پشتم صدای پا می شنوم.

برگشتم

خانم و آقای میانسالی به من نزدیک می شدند. مرد پیس میکر خانم میانسال بود. دستش را گرفته بود و زن را به دنبال خودش می کشید.

اول از خودم خجالت کشیدم. گفتم: ” نگاه کن، این با این حجم از چربی و هیکل سنگین و این سن و سال در حال دویدن هست.

یاالله سرعت بگیر، نباید بذاری بهت برسن”

و شروع به دویدن کردم

ولی بعد از چند صد متر دیدم واقعا انگیزه ندارم. گرما و خستگی …. بیخیال شدم و چند دقیقه بعد آنها من را پشت سر گذاشتند

حوالی کیلومتر 30 به امیرحسین زنگ زدم و گفتم حدود یک ساعت و نیم دیگه بیاید سر خط پایان

در حال تلفن حرف زدن و راه رفتن بودم که دوباره صدای پایی از دور شنیدم

دختری به سمت در حال دویدن و نزدیک شدن بود

تلفن را قطع کردم و با سرعت شروع به دویدن کردم

در حال دور شدن بودم که دیدم دستمال سرم افتاده

برگشتم تا دستمال سرم را بردارم

دختر از دور داد زد: ” چند سالت هست؟ ” گفتم 42

گفت:” من رقیبت نیستم، تو رو خدا صبر کن من بهت برسم با هم بریم”

گفتم :” باشه بیا، ولی من می خوام راه برم”

گفت:” من خیلی تو مسیر تنها بودم بیا با هم تا آخرش بریم”

خلاصه نیروی هدایتگر جهان، از غیب به کمک من اومد

واقعا تو رودربایستی با دختری که از آرزوهاش میگفت و از غیب رسیده بود

مسیر را تا انتها در کنارش دویدم

نکته جالب اینجا بود که من میگفتم خوب راه بریم

ولی اون فرشته یا می دوید یا میگفت فقط یک دقیقه وایستیم. ولی من توان ایستادن نداشتم در اون یک دقیقه یا چند ثانیه من مسیر را به سمت جلو راه می رفتم و اون دوباره به سمت من می دوید

خلاصه مسیر را با تمام فراز و نشیبهاش دویدیم

و در زمان 4 ساعت و 53 دقیقه ، دست در دست هم از خط پایان مسابقه عبور کردیم

سمیه نوری و آرا گوهری فینیشرهای 42 کیلومتر ماراتن کیش- 17 نوامبر 2023

با اینکه ششمین نفری بودیم که به خط پایان رسیدیم

و هنوز 1 ساعت و 37 دقیقه تا اتمام مسابقه وقت بود .

ولی خط پایان خالی از تماشاچی، عوامل برگزاری ، عکاس و …. بود

خط پایانی سوت و کور

تنها چند نفری بودند که مدال فینیشری تقدیم ما کردند.

سمیه نوری نفر ششم بانوان ماراتن کیش-17 نوامبر 2023

با اینکه این رویداد شور و هیجان یک رویداد ماراتن خارجی را نداشت ولی تجربه خوبی بود.

 این رویداد ، با تمام شرایط خاص خودش و محدودیتهای ایران، برای من تجربه جالبی بود.

از تجربه دویدن در هوای گرم و آفتاب سوخته شدن با لباس، تا امدادهای غیبی در مسیر 42 کیلومتری که  بعد از کیلومتر 15 ، بسیار خلوت و سوت و کور بود.

تجربه ای که هر کیلومتر آن هدایتی از جانب پروردگار برای من داشت. هر کیلومتری که معادل هر سال زندگیم بود

درست مثل سالهای زندگیم.

winner mom i love you

وقتی به 42 سال سپری شده از عمرم نگاه می کنم، سمیه امروز را بسیار دوست دارم.

از اینکه مقتدرانه سبک شخصی خودم را انتخاب کرده ام

و فارغ از هر قضاوتی ، متعهدانه به آن پایبندم به خودم افتخار می کنم.

نتایج پایدار این سبک شخصی،  در جسم و روحم هویداست.

و از من موجودی قدرتمند و تحسین برانگیز ساخته است.

امیدوارم در تک تک لحظات سال جدید عمرم، متعهدانه تر عمل کنم و نتایج بهتری را خلق کنم.

امیدوارم به یاری نیروی هدایتگر جهان هستی،

بتوانم کیفیت زندگی فردی و اجتماعیم را ارتقا دهم

دوست عزیز، از اینکه تا انتها همراهم بودی، سپاسگزارم 

و خوشحال می شوم اگر تجربه مرتبط با این مبحث داری، در قسمت نظرات این صفحهآ آن را به اشتراگ بگذاری

تا با خواندن این تجربیات، انگیزه حرکت در انسانهای بیشتری شکل گیرد

امیدوارم در پناه ایزد یکتا، سلامت و شاد باشی

 به یاری نیروی هدایتگرش، تک تک لحظات زندگی ارزشمندت را مطابق خواسته ها و آرزوهایت خلق کنی.

*42 سالگی یک آذرماهی

 

 

آذرماهی که باشی، ته تغاری پاییزی

فقط یک آذرماهی می تونه، مغرور باشه

ولی غرور کسی را له نکنه

می تونه تو اوج غم وغصه باشه

اما باز هم به بقیه روحیه بده

می تونه سرشار از مشکلات باشه

اما امیدش به خدا را از دست نده

فقط یک آذر ماهی می تونه

اینقدر قوی باشه

آذر ماهی که باشی

از کنار خیلی چیزها ساده رد میشی

آذرماهی که باشی

………..

آذر ماهی جان تولدت مباااااااااااااارک

آذر ماهی – عماد آرام

happy 42th birthday

دیدگاهتان را بنویسید